-
لبخند
جمعه 13 بهمنماه سال 1391 18:43
بعضی چیزهارو که تو زندگیت میبینی فقط یه لبخند محو روی لبات میشینه . لبخندی به اتفاقات افتاده ،به اندازه و بزرگی حماقتت و...
-
امتحان
پنجشنبه 12 بهمنماه سال 1391 09:47
بالاخره تموم شده . 17 تا امتحان تو کمتر از 2 ماه ، اوردوز کردم از هر چی امتحانه. هنوز فکر میکنم امتحان دارم ،یجورایی توهم گرفتم .
-
حرف
پنجشنبه 5 بهمنماه سال 1391 11:47
شنیدن بعضی حرفا از بعضی از آدما خیلی درد داره .مثل بریدن تیغ میمونه ،اول که میزنه حالیت نیست، بعد یه خورده میسوزه .بازم تنت داغه حالیت نیست یه خورده که میگذره میفهمی چی شده ،اونم نه کامل.یه خط نازکه ولی وای به اون لحظه ای که تصمیم بگیری روش مرهم بذاری تازه اونوقته که میفهمی این خراش به ظاهر ساده عمقش کجاست . تا خوب...
-
خوش بحال ...
پنجشنبه 5 بهمنماه سال 1391 11:47
خوش بحال مردا این جملرو خیلی شنیدیم . کاری با نامردا ندارم اما راست میگن خوش بحال مردا از 18 سالگی یا سربازی یا سر بار از 20 سال باید به فکر آیند و زندگی باشی از همون موقع باید فکر بچه هایی باشی که سالها بعد پا توی زندگیت میذارن باید تیکه گاه باشی برای دیگران بدون اینکه تیکه گاه داشته باشی حق نداری بشکنی چون دیگران...
-
قضاوت
جمعه 29 دیماه سال 1391 00:16
برداشتی که دیگران از شما میکنند دست شما نیست ! خوب درست ،ولی خستم از قضاوت هایی که دیگران در مورد هم میکنن . مگه از دلش خبر داری، مگه میدونی واقعاً تو فکرش چی میگذره، مگه میدونی چی بهش گذشته که به اینجا رسیده .انقدر زود قضاوت میکنیم که چی .همه بد هستن فقط من و ما میفهمیم . سه سوت نسخه پیچی میکنیم میره . از یه کار ساده...
-
این آهنگ عالیه هیچی ندارم بگم
شنبه 23 دیماه سال 1391 22:13
if there's a pill to help me forget, God knows I haven't found it yet But I'm dying to, God I'm trying to 'Cause trying not to love you, only goes so far And trying not to need you, is tearing me apart Can't see the silver lining, from down here on the floor And I just keep on trying, but I don't know what for 'Cause...
-
من ، این روزها
دوشنبه 2 آبانماه سال 1390 20:07
من ، کار ،کتاب و دیگر هیچ ! مدت زیادیست که شاید ،حتی، گاهی حوصله خودم رو هم ندارم .
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 23 شهریورماه سال 1390 02:31
1) یه وقتایی خالی از واژه ای و یه وقت های دیگه پر از چیزهایی که نمیشه نوشت. 2) گیر افتادن وسط امتحانات بعد از این همه مدت . یادآوری خاطرات و دلهرهها، زندگی کردن پشت نیمکت های چوبی و دنیایی که انگار مال قرنها پیش بوده . خاطره کتابهایی که خیلی وقتها از قرص خواب آور قویتر بودن و دورانی که غم بزرگ شخصی ، درس حاضر نشده...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 8 شهریورماه سال 1390 20:09
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 آخیش ، از شر هر چی سطل رنگ و مطعلقاتشه راحت شدم . الان مثل بچه آدم تونستم بشینم پشت کامپیوتر. 1. دلم سوخت براش نخواستم بزنم تو ذوقش ، چقدر واسه اثبات خودش این در و اون در میزد.غصه نخور تو هم بزرگ تر میشی و اونوقت به این تلاش ها میگی بچهگانه ،یعنی مام کوچیکتر بودیم...
-
یادواره
پنجشنبه 13 مردادماه سال 1390 10:02
سالها پیش تو همین روز بود که برای اولین بار دیدمش و آشنا شدم .از یه کل کل کوچیک بچگانه شروع شد و تو دلم ریشه کرد و یواش یواش همه وجودم رو پر کرد . حالا بعد این همه سال با ناباوری ایستادم و دارم به این باغ سوخته نگاه میکنم.چقدر میتونه سخت باشه حس مردن حسی که تو وجودم بوده .چقدر میتونه درد باشه نفهمیدن افکارم و سردی یه...
-
یعنی چی
جمعه 24 تیرماه سال 1390 12:20
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 خوب این چه وضعشه . وقتی میگم به آدمیزاد نرفتم شاکی میشن .همه نوشابه انرژی زا میخورن شارژ میشن من میخورم بجای انرژی گرفتن باطریام خالی میشه. میگن آخی طرف ناراحته یا استرس داره ببین چقدر لاغر شده ناراحت میشم استرس میگیرم عین خرس چاق میشم . زود میخوابم دیر بلند میشم...
-
امتحان
جمعه 10 تیرماه سال 1390 22:45
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 از امتحان دادن خسته ام . راه حل های درست جواب های غلط . نام مینویسم ،برگه ها را سفید بالا میگیرم ، مانند چکهای سفید امضاء هستند با این تفاوت که کسی عدد بالایی روی آنها نمی نویسد. از امتحان گرفتن نیز خسته ام. سوالاتم اشتباه هستند ، سوالاتم فلسفی اند و عصر ، عصر...
-
چی شد ؟
جمعه 10 تیرماه سال 1390 18:20
ناگهانی بود ،انتظار نداشتم خیلی بده ندونی احساست نسبت به یه قضیه چیه ندونی الان باید خوشحال باشی یا ناراحت. با خودن فکر میکنی شاید روزگار دستت انداخته ، بازیش گرفته ، شاید همه چی اشتباه بوده . به خودت میای اشتباهی درکار نیست و عین احمق ها گیج گیجی ،مخت خاموشه ،قدرت پردازش اطلاعاتت صفر .تویی و سردرگمی.
-
واقعیت
چهارشنبه 1 تیرماه سال 1390 22:17
یه چیزایی تو زندگی هست که نباید بشکنه، نباید ترک برداره .خیلی چیزا تو زندگی مثل یه گلدون سفالی زیبا، قدیمی و قیمتیه وقتی بشکنه یا ترک برداره هرکاری کنی دیگه درست نمیشه دیگه مثل اولش نمیشه هرچقدر که آدم دوست داشته باشه هر قدر هم که بخواد دیگه نمیشه.
-
انسانیت
جمعه 27 خردادماه سال 1390 01:41
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 حیرت انگیز است دنیایی که اوج حیوانیت را در انسانهایش میابی اوج انسانیت را در حیواناتش .و جالب است که انسانها برای توهین یکدیگر را حیوان می نامند. کسی چه میداند شاید حیوانات گر به هم توهین کنند، یکدیگر را انسان بنامند. گویند انسان بهترین خلق شده زمین است ،قضاوتش...
-
آرزوی محال
سهشنبه 24 خردادماه سال 1390 17:58
همه آرزوی بنز آخرین مدل دارن و ... اما من یکی از آرزو هام اینکه کسی تو زندگیم باشه که بجای حرف بهم ایمان داشته باشه و باور داشته باشه که کارهایی که میخوام انجام بدم ، یا انجام میدم درسته . بگه اگرم اشتباه بود تا آخرش پاتم ، کنارت وایمیسم و بهش عمل کنه حتی اگر با اون کارهام راحت نبود . مسخره و بیمزه بود آرزوم ، نه ؟ یه...
-
روتین
دوشنبه 9 خردادماه سال 1390 20:24
دارم پیش میرم به سمت یه زندگی روتین و آروم ! مشکل اینجاست به این سبک زندگی نه عادت دارم نه علاقه . روتین منو میکشه :(
-
تیکه گاه
یکشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1390 00:11
بازم بهم ثابت کردی .بازم ته بازی دست رو کردی . بازم نمیدونم چطوری تشکر کنم .بازم مثل همیشه تکیه گاهم بودی .بازم نمیدونم دلت به چی من خوشه که این همه بی معرفتی و با یه دنیا معرفت جواب میدی . بازم نمیدونم چطوری بگم عاشقتم خدا
-
عجله
دوشنبه 12 اردیبهشتماه سال 1390 04:09
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 یه زمان هایی هست که تو پر از حرفی و ذهنت خالی از کلمات . ورق رو میذارم جلوم، میگم امروز دیگه یه چیزی مینویسم مثل همه کاغذ پاره های سیاه شده از افکارم که تو یه پوشه کنار کمد جا خوش کرده . خودکار رو بر میدارم ذهنم خالی میشه .یادم میره که تا همین...
-
درس
دوشنبه 29 فروردینماه سال 1390 19:07
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 تو این دنیا روزی N تا حادثه اساسی اتفاق میوفته از هر نوعی، که هر کدومش رو ببینی به یه صورت تغییرت میده .ولی بعضی وقتا بعضی چیزا ساده که از کنارت رد میشه، یا میبینی بدجور تکونت میده . دیروز واسه من از این جور روزها بود چند وقتیه که خودمو جم و جور...
-
یادم تو رافراموش !
سهشنبه 9 فروردینماه سال 1390 09:27
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 یادم رفته بود طلوع آفتاب چقدر زیباست. یادم رفته بود این پسر بازیگوش دیروز ،برای اینکه خستگیهاشو بگیره به بازی نیاز داره ،نه خواب .یادم رفته بود خواسته هایی دارم .یادم رفته بود چشمها جز سیاه و سفید رنگ دیگه ای رو هم میتونن ببینن .یادم رفته بود بین...
-
من و عید
جمعه 5 فروردینماه سال 1390 18:10
از یه نظرهایی عید رو دوست دارم یه چیزی تو مایه های حالت خلصه ست یه برزخ . نه حالی داری ٬ نه کاری داری نه میتونی چیزی رو شروع کنی نه تموم کنی . یه حس بی وزنی ٬حس اینکه به هیجا تعلق نداری ٬ یه شهری که حالا تقریباْ برات قابل تحمله ٬از ترافیک های بی سر و تهش حالت بهم نمیخوره ٬میتونی رنگ آبی آسمونش رو هم ببینی ٬ کوهاش تو...
-
دوباره شروع شد !
دوشنبه 1 فروردینماه سال 1390 01:39
در ابتدا سال جدید رو به همه فارسی زبانان دنیا تبریک میگم امیدوارم امسال سرشار از به ثمر نشستن آروزهای خوب همه باشه . امـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا نوروز رو به تمامی اونایی که مثل من از خاله بازی و من تو رو ببینم و تو من رو ببینی و .... بدشون میاد تسلیت عرض میکنم . چرا چون احتمالاْ مثل بنده به مدت ۱۳...
-
بازگشت
پنجشنبه 26 اسفندماه سال 1389 02:57
خدا خدا می کردم نپرسه .میدونستم انقدر منو میشناسه و بهم احترام میزاره که از من نپرسه. فکر نمیکرد به این زودی برگردم تو جمع .از اون پرسید ، بعد فهمید برگشتم . چشم تو چشمای من نمیدونست چه جوابی باید بده من من کرد و................ آخر سر راحتش کردم :فلانی کلا" بیخیال سوالت شو .جوابش طولانیه از نگاهم گرفت . بیخیال...
-
دعوا
شنبه 21 اسفندماه سال 1389 19:25
چند وقتیه تو چهار دیواری خونه تنم .بین عقل و دل بدجوری دعواست و بیچاره این احساس یتیم با چشمای خیس٬ کنج این خونه شاهد دعوا . تا آخر سر پیروز این میدون دستشو بگیره و ببره.کاش حرف عقل و دل یکی بود و کودک احساس شاد
-
آخی دیونست ...
پنجشنبه 12 اسفندماه سال 1389 12:38
اولین باری که معنی حس ترحم رو فهمیدم روی یه صندلی کنار خیابون برای رفع خستگی نشسته بودم . یه دیونه اومد اون طرف صندلی نشست. توی دلم گفتم آخی دیونست ، به محدودیت هاش فکر میکردم که یدفعه گفت :خوشگله به جایی که داشت نگاه میکرد نگاه کردم .یه گل خود رو ، رو به روی جایی که نشسته بودیم بود . 10 دقیقه بود که اونجا نشسته بودم...
-
Find a ...
شنبه 7 اسفندماه سال 1389 04:55
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 جایی خوندم زیبا بود Find a guy/girl who calls you beautiful inside instead of hot... ....who calls you back when you hang up on him or her ... ....who will stay awake just to watch you sleep... ....wait for the guy / girl who kisses your...
-
دوباره سیاوش
جمعه 29 بهمنماه سال 1389 20:51
همیشه آهنگهای سیاوش قمیشی رو وحشتناک دوست داشتم .با آهنگهاش بزرگ شدم.شاید اغراق نباشه بگم همه آهنگ هاشو حفظ هستم . آلبوم جدید سیاوش فوق العادس ٬ حرف نداره مثل همه کارهاش.هدفون تو گوشمه ٬ سیاوش میخونه، منم و کار و کار و کار،چیزی که خودمو توش غرق کردم .
-
تقدیر
جمعه 29 بهمنماه سال 1389 16:55
آدما اشتباهات کوچیکشون رو روی هم میریزن . ازش یه کوه درست میکنن ، مشکلاتشون رو حل نشده باقی میزارن . اونوقت اسمش رو میزارن تفدیر !
-
دنیای جالب
دوشنبه 25 بهمنماه سال 1389 02:29
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 تو مدرسه یادمون دادن چوپان دروغگو رو، بزرگتر شدیم دیدیم اگر تو روز 100 تا دروغ نشنویم 100 تا دروغ نگیم حالمون بده شب خوابمون نمیبره تو مدرسه یادمون دادن تن آدم شریف است به جان آدمیت، نه همین لباس زیباست نشان آدمیت بزرگ شدیم فهمیدم اشتباه خوندیم ،...