دیوانه ترین عاقل

زندگی زیباست نه به اندازه آرزوهایت ، تلخ است نه به آن میزان که می اندیشی

دیوانه ترین عاقل

زندگی زیباست نه به اندازه آرزوهایت ، تلخ است نه به آن میزان که می اندیشی

یادواره

سالها پیش تو همین روز بود که برای اولین بار دیدمش و آشنا شدم .از یه کل کل کوچیک بچگانه شروع شد و تو دلم ریشه کرد و یواش یواش همه وجودم رو پر کرد . حالا بعد این همه سال با ناباوری ایستادم و دارم به این باغ سوخته نگاه میکنم.چقدر میتونه سخت باشه حس مردن حسی که تو وجودم بوده .چقدر میتونه درد باشه نفهمیدن افکارم و سردی یه لحظه بعدش . چقدر میتونه حسرت باشه اتفاقاتی که باید میبود و نبود .چقدر میتونه کابوس باشه اکران تمام خاطرات،پشت پلکهای داغ ،موقع خواب.چقدر میتونه شکنجه باشه اگر و اما و شاید و کاش ها. چقدر میتونه داغ باشه قطره هایی که روی گونه سر میخورن .چقدر میتونه نامردی باشه حتی سعی برای تبرئه کردن خودم هم از اشتباهاتی که شاید منم داشتم توی دادگاه وجدان.چقدر میتونه بی معنی باشه تلاش برای فراموشی.چقدر میتونه حس خلاء باشه اینکه به هیچکسی متعلق نباشی و هیچکسی به تو.چقدر میتونه تلخ باشه طعم زهر حقیقتی که  نبینی یا نخوای که ببینی .  چقدر میتونه ...

 

  

 


 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد