دیوانه ترین عاقل

زندگی زیباست نه به اندازه آرزوهایت ، تلخ است نه به آن میزان که می اندیشی

دیوانه ترین عاقل

زندگی زیباست نه به اندازه آرزوهایت ، تلخ است نه به آن میزان که می اندیشی

بازگشت

خدا خدا می کردم نپرسه .میدونستم انقدر منو میشناسه و بهم احترام میزاره که از من نپرسه. فکر نمیکرد به این زودی برگردم تو جمع .از اون پرسید ، بعد فهمید برگشتم .

چشم تو چشمای من نمیدونست چه جوابی باید بده من من کرد و................

آخر سر راحتش کردم :فلانی کلا" بیخیال سوالت  شو .جوابش طولانیه

از نگاهم گرفت . بیخیال شد .

کاش ندیده بود ،کاش نمیپرسید ،کاش اصلا" ......

بعضی از دردهام برگشت.لب دوختم چون قول دادم . هیچ وقت یاد نگرفتم قول هامو بشکنم .


نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد