خدا خدا می کردم نپرسه .میدونستم انقدر منو میشناسه و بهم احترام میزاره که از من نپرسه. فکر نمیکرد به این زودی برگردم تو جمع .از اون پرسید ، بعد فهمید برگشتم .
چشم تو چشمای من نمیدونست چه جوابی باید بده من من کرد و................
آخر سر راحتش کردم :فلانی کلا" بیخیال سوالت شو .جوابش طولانیه
از نگاهم گرفت . بیخیال شد .
کاش ندیده بود ،کاش نمیپرسید ،کاش اصلا" ......
بعضی از دردهام برگشت.لب دوختم چون قول دادم . هیچ وقت یاد نگرفتم قول هامو بشکنم .