دیوانه ترین عاقل

زندگی زیباست نه به اندازه آرزوهایت ، تلخ است نه به آن میزان که می اندیشی

دیوانه ترین عاقل

زندگی زیباست نه به اندازه آرزوهایت ، تلخ است نه به آن میزان که می اندیشی

گمش کردم


چند وقتیه یه نفر رو گم کردم . خیلی هم دنبالش گشتم ولی افسوس هرچی گشتم کمتر پیدا کردم تا امروز که یدفعه دیدمش . 

آدمی بود خونسرد به تمام معنی کسی که همه بهش میگفتن این خونسردیش آخر سر کار دستش میده . آدمی که در حد اندازه خودش هر کاری رو اراده کرد انجام داد حتی کارهایی که خیلی ها میگفتن امکان نداره درست تموم بشه ،اما ثابت کرد میشه ،میتونه . تو خیلی کارها ترس براش معنی نداشت ، کله خر بود . همیشه بهش گفته میشد مستر خندان ،خندش همیشگی بود تو غمهاش تو شادیاش. امروز دوباره دیدمش از خندش خبری نبود برق خونسردی و شیطنت از چشمهاش رفته بود.تردید تو چشمهاش موج میزد . مثل همیشه صاف نمی ایستاد اون همه انرژی چی شده بود.یا چشمام مشکل داشت یا این آیینه لعنتی مشکل داره و دورغ گفتن رو بلد شده . نه اینی که تو آینه هستش اونی که من میشناختم نیست  . کسی ندیدتش ؟