دیوانه ترین عاقل

زندگی زیباست نه به اندازه آرزوهایت ، تلخ است نه به آن میزان که می اندیشی

دیوانه ترین عاقل

زندگی زیباست نه به اندازه آرزوهایت ، تلخ است نه به آن میزان که می اندیشی

درس

تو این دنیا روزیتا حادثه اساسی اتفاق میوفته از هر نوعی، که هر کدومش رو ببینی به یه صورت تغییرت میده .ولی بعضی وقتا بعضی چیزا ساده که از کنارت رد میشه، یا میبینی بدجور تکونت میده.دیروز واسه من از این جور روزها بود چند وقتیه که خودمو جم و جور کردم و دنبال خیلی از چیزای عقب افتاده  ونیوفتاده از نظر خودم رفتم .بعضی چیزا رو میگفتم بعدا"، این سخته فعلا" ،اینو بیخیال و...

 

چیز خاصی نبود ،داشت زندگی عادیشو میکرد به خیال خودش کار زیاد بزرگی انجام نمیداد .نمیشناختمش تا حالا ندیده بودمش. اما تو همون مدتی که کنار هم همکار و هم راه بودیم شد معلمم، چیز خاصی نگفت جز حرفهای روزمره ای که همه بهم میزنن . بارفتارش بهم درس داد نه با حرفاش . وقتی رفت احساس خلا" کردم، تو دلم گفتم آفرین به همت و غیرتت ممنون از درسهات .

احتمالا" دیگه هیچ وقت نمیبنمش ،خوش حال میشم اگر دوباره ببینمش ،اما فرقی نداره هر وقت که بخوام یه کاری رو با یه بهونه یا توجیه بپیچونم میاد جلو چشم .

 

به تعداد  آدمای روی زمین استاد و معلم هست مهم اینه ما شاگرد باشیم یا نه .

 

---

چند وقت نبودم از شر من و حرفام  راحت بودینا ! حالتون چطوره ؟ ما رو نمی بینین خوشین؟

 

یادم تو رافراموش !

یادم رفته بود طلوع آفتاب چقدر زیباست. یادم رفته بود این پسر بازیگوش دیروز ،برای اینکه خستگیهاشو بگیره به بازی نیاز داره ،نه خواب .یادم رفته بود خواسته هایی دارم .یادم رفته بود چشمها جز سیاه و سفید رنگ دیگه ای رو هم میتونن ببینن .یادم رفته بود بین منو زندگی کل کل بود.یادم رفته بود از یاد نبرم  . لپ کلام یادم رفته بود هستم ، زندم . انقدر تو غبار روزمرگی هام گم شدم که حتی نمی تونستم خودمو پیدا کنم . یا بدونم اصلا" کدوم طرفی میرفتم . بعضی وقتا بد نیست به جای فکر کردن های الکی و کور٬  خودمو شوت کنم عقب تا کل زمین بازی از اونجایی که شروع کردم ببینم ٬یادم بیاد سیستم بازی چند چند بود .حالا هم دیر  نشده ماهی رو هر وقت از آب بگیری ورجه ورجه میکنه

من و عید

از یه نظرهایی عید رو دوست دارم یه چیزی تو مایه های حالت خلصه ست یه برزخ . نه حالی داری ٬ نه کاری داری نه میتونی چیزی رو شروع کنی نه تموم کنی . یه حس بی وزنی ٬حس اینکه به هیجا تعلق نداری  ٬ یه شهری که حالا تقریباْ برات قابل تحمله  ٬از ترافیک های بی سر و تهش حالت بهم نمیخوره ٬میتونی رنگ آبی آسمونش رو هم ببینی ٬ کوهاش تو غبار گم نشدن . کلاْ یه حس آرامش نسبی چیزی که معمولاْ نداری .

دوباره شروع شد !

در ابتدا سال جدید رو به همه فارسی زبانان دنیا تبریک میگم امیدوارم امسال سرشار از به ثمر نشستن آروزهای خوب همه باشه .


امـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا

 نوروز رو به تمامی اونایی که مثل من از خاله بازی و من تو رو ببینم و تو من رو ببینی و .... بدشون میاد تسلیت عرض میکنم .

چرا چون احتمالاْ مثل بنده به مدت ۱۳ روز از کل زندگی باید متواری بشن .آخرش هم نفهمیدم که این دید و بازدید یعنی چی .من باید نوه عموی پسر خاله فلانی رو ببینم که چی بشه ؟

از فردا ساعت ۶ صبح بنده جهت امور نوروز  ===> مشترک مورد نظرعمراْ در دسترس باشد٬ خودت رو نکش.